در ایران، امروزه زنان بسیاری هستند که به دلایل گوناگون از جمله آسیبهای اجتماعی مانند طلاق، اعتیاد، جنگ، مهاجرت برای جستجوی کار و یا تعدد زوجات، همسران خود را از دست داده و به تنهایی مسئولیت سنگین اداره مالی و معنوی یک خانواده را بر عهده دارند.
بنا بر آمارهاي سازمان بهزيستي و کميته امداد، سالانه شصت هزار زن سرپرست خانوار به زنان سرپرست خانوار افزوده مي شود. بنا به گفته سرپرست کميته امداد، هماکنون افزايش زنان سرپرست خانوار در کشور به مرز هشدار رسيده و اين مسأله بايد براي مسئولان به عنوان زنگ خطري باشد، چرا که تا چند سال آينده، آمار زنان سرپرست خانوار به بيش از پنج ميليون نفر ميرسد.
سهگانه موثر:
بررسیها نشان میدهد که سهگانه طلاق، اعتیاد و حوادث ترافیکی از مهمترین عوامل افزایش زنان سرپرست خانوار در ایران هستند. از میان جمعیت معتادان ایران که بنا بر اعلام مقامات رسمی، دو میلیون نفرند، 9/47 درصد متاهل هستند. این درصد بالا، یعنی اینکه بسیاری از خانوادههای دیگر در معرض فروپاشی هستند و زنان سرپرست خانوار بیشتری هم در راهند.
همچنین افزایش حوادث ترافیکی در ده سال گذشته و بالا رفتن آمار قربانیان به ویژه رانندگان نیز یکی دیگر از مؤلفههای مهمی است که در این افزایش جمعیت زنان سرپرست خانوار موثر است.
طلاق، یک عامل مهم
حتي اگر اين مؤلفهها و آمارها را مدنظر قرار ندهيم، بررسي افزايش آمار طلاق، افزايش تقاضاي زنان براي کار در منزل و مشاغلي که دستمزد روزانه و اندکي دارند، به خوبي نشان از افزايش آمار زنان سرپرست خانوار در کشور دارد.
در این باره، واحد انفورماتیک دفتر امور مشارکت زنان، تعداد زنان سرپرست خانوار در ایران را بیش از یک و نیم میلیون نفر اعلام کرده است که بنا بر آن، 4/8 درصد خانوادهها توسط زنان اداره میشوند. بیشترین درصد زنان سرپرست متعلق به استان خراسان 4/10 درصد، سیستان و بلوچستان 2/10 درصد، کرمان 1/10 درصد و کمترین درصد متعلق به استانهای کهکیلویه و بویر احمد 6/6 درصد و بوشهر 8/6 درصد است.
بنا بر این گزارش، هم اکنون آمار طلاق در برخی شهرهای بزرگ مانند تهران، به مرز 30 درصد رسيده و باید گفت، بيشترين طلاقها در گروه سني مردان ۲۵ تا ۲۹ و زنان ۲۰ تا ۲۴ سال بوده است که با توجه به آن، میتوان به این نتیجه رسید که سن طلاق در زنان پایین آمده و همین، باعث جوان شدن سن زنان سرپرست خانوار میشود.
افزايش طلاق از جمله محوريترين دلايل افزايش میزان زنان سرپرست خانوار است و مقايسه آمارهاي سال ۸۵ و ۷۵ حاکي از رشد چشمگیر شمار زنان سرپرست خانوار ناشي از طلاق است. هرچند فوت همسر در اثر تصادفات و مرگ طبيعي يا بيماريها از دلايل ديگر افزايش تعداد زنان سرپرست خانوار است، ترک همسر، از کارافتادگي و زنداني شدن سرپرست خانوار نیز از دلايل سرپرستي خانوار توسط زنان است.
نکته قابل توجه درباره افزايش زنان سرپرست خانوار اين است که درصد بالايي از اين زنان تحصيلات بالا و مهارت خاصي ندارند و از طرف خانواده نيز حمايت نميشوند. به همين دليل، ميزان آسيب پذيري زنان سرپرست خانوار افزايش مييابد؛ بنابراين، اگر زنان سرپرست خانوار تحت پوشش سازمانهاي حمايتي قرار نگيرند، مي تواند به افزايش آسيب اجتماعي در جامعه دامن بزند.
بر پایه آمار کمیته امداد، هماکنون يک ميليون و 45 هزار نفر از اين تعداد، تحت پوشش کميته امداد هستند، حال آن که 198 هزار نفر از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمتيه امداد را زنان سرپرست خانوار شهري، 119 هزار نفر را زنان سرپرست خانوار روستايي زير پنجاه سال و مابقي را زنان سرپرست خانوار بالاي پنجاه سال تشکيل ميدهد. کمک معيشت زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کميته امداد همچون ساير مددجويان رقمي بين 32 تا 60 هزار تومان بر پایه شمار اعضاي خانوار بوده که البته مقرر شده است که اين ارقام امسال نزدیک 20 درصد افزايش يابد.
حمایتهای ناکافی
هرچند کارهایی همچون حمایت مالی کمیته امداد و پوشش بيمه اجتماعي زنان سرپرست خانوار، پس از سالها طرح مساله در اين باره، در برنامه ريزيهاي عملياتي گنجانده شده است، گویا حل مشکلات زندگی زنان سرپرست خانوار با مستمري اندکي که به آنها پرداخت مي شود، دور از ذهن است.
چندي پيش، معاون مرکز اطلاعات و آمار شوراي فرهنگي ـ اجتماعي زنان گفته بود: ۳۸ درصد زنان سرپرست خانوار، خانهدارند و منبع درآمدي ندارند؛ بنابراین، باید توجه داشت که مشکل فقر در خانوارهاي زن سرپرست، بيشتر از خانوارهاي با سرپرست مرد بوده است. عامل فقر اقتصادي، تأثير مستقيم و غيرمستقيم خود را بر وضعيت فرهنگي، اجتماعي یک خانواده بر جاي ميگذارد.
از آنجا كه درصد بسياري از زنان سرپرست خانوار، خانهدار بوده و هيچگاه به دنبال زندگی و پول درآوردن نبودند، نمیتوانند در بازار اقتصادي شغل مناسبي برگزینند؛ بنابراين به دنبال مشاغل نيمه تخصصي و كم ارزش هستند و نسبت به مردان دستمزد كمتري دريافت ميكنند. پس باید توجه داشت که سن زنان سرپرست خانواده از 25 سال آغاز می شود و تا 65 سال ادامه مییابد.
در سالهای اخیر، زنان سرپرست خانوار جوانتر افزایش یافته و همین، میتواند با توجه به رابطه موثر فقر و فحشا، زنگ خطر را با صدای بلندتری به صدا دربیاورد.
نظري ديگر............؟
در خانواده های ایرانی، معمولاً مرد(پدر) سرپرست خانواده محسوب می شود. اما تحت شرایطی، چنین مسئولیتی بر عهده زنان(مادر) قرار می گیرد. طبق تعریف، زنان سرپرست خانوار، شامل زنان بیوه، زنان مطلقه(اعم از زنانی که پس از طلاق به تنهایی زندگی می کنند و یا به خانه پدری بازگشته، ولی خود امرار معاش می کنند)، همسران مردان معتاد، همسران مردان زندانی، همسران مردان بیکار، همسران مردان مهاجر، همسران مردانی که در نظام وظیفه مشغول خدمت هستند، زنان خود سرپرست(زنان سالمند تنها)، دختران خود سرپرست(دختران بی سرپرستی که هرگز ازدواج نکرده اند)، همسران مردان از کار افتاده و سالمند، می شوند.
تعداد خانواده های مرد سرپرست در ایران، بیش از 15 میلیون و 711 هزار خانوار و تعداد خانواده های زن سرپرست نیز بیش از یک میلیون و 641 هزار خانوار است. رشد خانواده های مرد سرپرست طی سالهای 75 تا 85، حدود 38% بوده است، که این رشد در مورد خانواده های زن سرپرست، به 58% رسیده است.
به عبارت دیگر، بر اساس سرشماری سال 1385، میزان سهم زنان در سرپرستی خانواده ها، 4/9 درصد بوده است، که این میزان در سال 1375، 4/8 درصد بوده و طی یک دهه از رشد یک درصدی برخوردار بوده است. بنابراین، سالانه 60 هزار زن در کشور بی سرپرست شده اند.
ارقام مربوط به ساختار سنی این گروه از زنان، حاکی از آن است که حدود 26 درصد از آنها در گروه سنی 25 تا 44 سال، 38 درصد بین 45 تا 64 سال و 32 درصد نیز بین سنین 65 ساله و بالاتر قرار دارند. به بیان دیگر، هر چه سن زنان افزایش می یابد، احتمال قرار گرفتن آنها بدین گروه زنان سرپرست خانوار بیشتر می شود.
دلایل عمده این موضوع، بر اثر وقوع دو اتفاق است، نخست فوت همسر که حدود 70% این گروه را به خود اختصاص می دهد و در وهله دوم، عامل طلاق است كه 5 درصد زنان در شهرها و 2 درصد در روستاها را در برميگيرد.
در ميان زنان سرپرست خانوار شهري، 6/43 درصد باسوادند و اين نسبت در نقاط روستايي، 8/16 درصد است. در جامعه شهري، 4/31 درصد و در جامعه روستايي، 2/44 درصد اين زنان به منابع درآمدي مستقل دسترسي دارند و ساير زنان به طور عمده ميبايد متكي به كمك ساير اعضاي خانواده و يا كمكهاي انفاقی باشند.
سازمان بهزيستي، به عنوان متولي رسيدگي به امور چنين زناني، در حال حاضر تنها 147 هزار تن از زنان سرپرست خانوار را تحت پوشش خود دارد. ميزان مستمري ماهيانهاي كه به اين زنان تعلق ميگيرد، در بهترين حالت، به حدود 30 هزار تومان (براي خانوادههاي بيش از 2 نفره تا پنج نفر) ميرسد وناگفته پيداست كه بسيار ناچيز است.
طي سالهاي اخير، با اوج گرفتن بحثهايي كه لزوم نيل به توسعه پايدار را نياز ضروري جامعه امروز ايران ميدانند ارتقاء سطح رفاه و كيفيت زندگي زنان نيز جزئي لاينفك از اين فرآيند تعريف گرديد. در اين راستا، توسعه اجتماعي، به عنوان يكي از ابعاد اصلي پروسه توسعه، بيانگر كيفيت سيستم اجتماعي در راستاي دستيابي به عدالت اجتماعي، افزايش كيفيت زندگي و ارتقاء كيفيت و توانمندي انسانهاست، با اجراي درست توسعه اجتماعي، انتظار بر اين است كه كليه افراد جامعه، بويژه زنان، از سطح زندگي و رفاه مناسبتري برخوردار شوند.
با توجه به آنكه در سالهاي اخير با روند روبه رشد شمار زنان سرپرست خانوار مواجه بودهايم (كه يكي از مهمترين دلايل آن افزايش آمار طلاق بوده است) دغدغه نگاه ويژه به مسائل و مشكلات آنها امري ضروري و لازم بوده است.
رفاه اجتماعي زناني كه سرپرستي خانوار را برعهده دارند، مقولهاي است كه توجه چنداني به آن نشده است. اگر مسائل و مشكلات اين زنان را با شاخصهاي رفاه مقايسه كنيم، شكاف گستردهاي مشاهده خواهيم كرد. براي مثال، شاخصهایي که برای سنجش رفاه اجتماعي بكار گرفته ميشود، عبارتند از: بهداشت، آموزش و يادگيري، اشتغال و موقعيت اقتصادي فرد، مشاركت، فرصتهاي اجتماعي، محيط فيزيكي زيست، محيط و روابط اجتماعي، در مورد اين زنان، عامل فقر اقتصادي، بويژه تعيينكننده اصلي وضعيت نابسامان آنهاست.
همواره مشکل فقر در خانوارهاي زن سرپرست، بيشتر از خانوارهاي با سرپرست مرد بوده است. عامل فقر اقتصادي، تأثير مستقيم و غيرمستقيم خود را بر وضعيت فرهنگي، اجتماعي و همينطور وضعيت اكولوژيكي خانواده بر جاي ميگذارد. بسياري از اين زنان، از فقدان يك چتر حمايتي و تأمين مالي و اجتماعي رنج ميبرند. از ميان نزديك به يك ميليون و هفتصد هزار زن سرپرست خانوار در ايران، تنها 28274 نفر، تحت پوشش طرح بيمه اجتماعي زنان قرار گرفتهاند.
علاوه بر اين، فقر زماني، از ديگر مسائل پيشروي اين زنان است. به طوري كه تحقيقات نشان ميدهند، اين زنان، زمان بيشتري را صرف كار ميكنند چنين امري موجب ايجاد فقر زماني و بيتوجهي به جنبههاي فرهنگي، آموزشي و تربيتي خود و فرزندان ميشود.
از سوي ديگر، آنچه اغلب در مورد زنان سرپرست خانوار ناديده گرفته شده است، نيازهاي رواني و عاطفي آنها بوده است. براساس بررسيهاي انجام شده، نگراني، اضطراب و ناامني، بيشترين دغدغه زنان سرپرست خانوار نسبت به آينده خود و فرزندانشان بوده است.
وضعيت بد اقتصادي موجب شده است كه هم زنان سرپرست خانوار و هم فرزندان آنها از آسیب پذیرترین اقشار جامعه در برابر آسیب های اجتماعی باشند و عمدتاً یکی از علائم بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس و پرخاشگری در آنها دیده می شود. فرزندان این خانواده ها به طور بالقوه در معرض مسائلی مانند کار کودکان در مشاغل سیاه و غیر رسمی، بزهکاری اجتماعی، محرومیت از تحصیل و سوء تغذیه قرار دارند.
برای سرو سامان دادن به وضعیت این زنان، علاوه بر آنکه لازم است تعدد مراکز تصمیم گیری مهار شود و از انجام فعالیت های موازی نهادهایی مانند کمیته امداد امام خمینی(ره) و سازمان بهزیستی خودداری شود، کمک اصلی باید در چارچوب توانمندسازی آنان مورد توجه قرار گیرد. فرآیند توانمندسازی زنان در چارچوب مباحث توسعه اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است.
این امر، راهی برای ورود زنان به فعالیتهای مشارکت آمیز اجتماعی است زنان سرپرست خانواده در مقایسه با دیگر زنان، از تحصیلات و مهارت های فنی و آموزشی کمتری برخوردارند. بنابراین، احتمال بالاتری وجود دارد که این زنان حتی در صورت انجام فعالیت اقتصادی، در مشاغل پست و با مزد کم مشغول به فعالیت شوند.
یکی از راههای مهم در راستای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، سوق دادن کمکها به آنها از سازمانهای حمایتی به خدمات بیمه ای و اجتماعی است. اجرای طرح بیمه اجتماعی این زنان، علاوه بر کمک به ارتقای امنیت روحی و روانی این زنان در اداره زندگی و کاهش دغدغه ها، می تواند به عنوان پشتوانه محکمی برای حمایت از آنها در شرایط سخت آینده و در دوران کهولت و از کارافتادگی محسوب شود.
هدف هرگونه برنامه ای که زنان سرپرست خانوار در متن آن قرار می گیرند، باید توانمندسازی آنان باشد و نه صرفاٌ کمکهای محدود مالی به آنها. مشکل اصلی در کمکهای حمایتی مالی (که نمونه آن را در طرح ارائه شده به مجلس برای حمایت از زنان سرپرست خانوار مشاهده کردیم) آن است که بودجه مناسب برای آن در نظر گرفته نشده و پیش بینی برای تأمین اعتبار آن مد نظر قرار نمی گیرد.
در صورتی که با انتقال خدمات حمایتی و پرداخت مستمری به خانواده های تحت پوشش به حمایتهای بیمه ای و تامین اجتماعی، زمینه مناسبی فراهم می گردد که این زنان روی پای خود بایستند. از سوی دیگر، فرایند توانمند سازی زنان می تواند در سه حوزه دنبال شود. برای مثال، در زمینه فرهنگی، با توجه به میزان بالای بی سوادی در میان زنان سرپرست خانوار، اگر امکان فراهم است، بتوان شرایط ادامه تحصیل را برای آنها فراهم کرد.
در زمینه اجتماعی، بتوان شرایط حضور فعال آنان را در اجتماع مهیا ساخت. به عبارت دیگر، حضور آنان در اجتماع مورد باز تعریف قرار گیرد. در نهایت، با توجه به آنکه تعداد زیادی از آنان متکی به کمک های سازمانهای متولی هستند، به نظر می رسد آنچه می تواند در زمینه اقتصادی در سرلوحه اقدامات سازمانهای دولتی و نیز غیر دولتی در راستای توانا سازی آنها قرار گیرد، حرفه آموزی به آنان به عنوان شیوه ای مطمئن در راه خوداشتغالی وایجاد منبع درآمدی پایدار است